خدایا دردی و درمانی هنوز

خدایا درد ها دادی و درمانی هنوز با تمام دلمون، دعا می‌کنیم.

برای دختری که یتیم شده:

خدایا، دل کوچکش را در آغوش بگیر، به او آرامش بده و در دلش نوری بکار که هیچ تاریکی نتواند خاموشش کند.

برای مادری که شیمی‌درمانی پسرش آغاز شده:

خدایا، صبرش را زیاد کن، امیدش را زنده نگه دار. دستان پزشکان را وسیله‌ی شفا قرار بده، و این مادر را در میان رحمت و نیروی بی‌پایانت حفظ کن.

برای پدری که از رنج بیماری خسته است:

خدایا، دردش را سبک کن، نفسش را راحت کن، و آرامشی از جنس خودت در دلش بگذار

برای همسری که مرد زندگی‌اش را به خاک می‌سپارد:

خدایا، این دل شکسته را در آغوش بگیر، اشکش را ببین و با نوری از جنس آرامش درونش را مرهم کن. یاد آن عشق را در دلش به امیدی آرام تبدیل کن.

برای مادر زن‌عمویم که به خاک سپرده می‌شود:

خدایا، روحش را در روشنایی و رحمت خودت جای بده، گناهانش را بیامرز و به خانواده‌اش صبر و تسلی عطا کن.

برای مادر دوستی که در بیمارستان چشم‌به‌راه دخترش است:

خدایا، این انتظار را به دیدار و لبخند تبدیل کن. به او توان بده که هر لحظه امیدش کم نشود و رحمتت را بر هر دوشان ببار.

و برای من … که از دور با دیگران زندگی می‌کنم،خدایا من جلوی نور نشستم روحم را از نور پر کن، هر لحظه روحم پر می زنه و‌ کنار یک نفر می شینه امروز...با تمام وجودم دوست داشتم الان کنار دل های عزیزانم بودم

خدایا، دلم را آرام کن، و به قلبم اطمینان بده که تو تنها پناه دلم هستی و مراقب تمام قلب ها هستی

از کجای قصه ی صبرم بگم؟

بعد از مدتها

ساعت ۱۰ شب دلم می خواست بخوابم

دلم می خواست تمام بشه، روزم رو می گم.

دیروز فهمیدم فرزند دوستمان تومور بدخیم مغزی داره، من باید بهش کمک کنم و از تغذیه قبل و بعد شیمی درمانی بگم

از عوارضش

دوباره روزهایی که بهم گذشت رو ورق بزنم و نکته هاش رو بگم.

چند روزه لختم، بی جونم و لهم انگار

دیگه درد ادمها برام فرقی نداره انگار همه از ریشه وجود من هستند.

چشم هام و می بندم و به حرف خواهرش فکر می کنم، ببین مادر اُمــ♡ــید چقدر صبور هستن، ببین چقدر صبورانه و‌محکم کنار اُمــ♡ــید بودن.

سرم و می کنم زیر پتو، دلم می خواد اینقدر گریه کنم، هوار بزنم تا صدام به خود خدا برسه...

اما فقط اشک‌می ریزم، مثل همیشه اروم و بی صدا

از کجای قصه ی صبرم بگم؟ چقدر الزایمر درد شیرینی هست

دوباره التماس دعا دارم، دوباره زیارت عاشورا رو منظم به نیت دست گیریش شروع کردم.

خدایا کمکش کن

ماه

شب که می‌شود، آسمان پر از نجواست.

ماه آرام بالا می‌آید، مثل دلی که میان هزار تاریکی، هنوز امید را باور دارد. به آسمان نگاه می‌کنم و حس می‌کنم خدا همین نزدیکی‌هاست، میان نوری که از ماه بر زمین می‌ریزد، میان سکوتی که پر از معناست.

در آن لحظه، آرزوهایم را در دل تکرار می‌کنم نه با صدای بلند، بلکه با ایمان.

می‌دانم که خدا صدای قلب را بهتر از لب‌ها می‌شنود.

ماه گواهی است بر اینکه حتی در تاریکی‌ترین شب‌ها، نوری هست که خاموش نمی‌شود.

شاید راه رسیدن به آرزوها طولانی باشد، اما وقتی آسمان را نگاه می‌کنم، یادم می‌افتد که هیچ فاصله‌ای برای خدایی که در دلِ ماست، معنا ندارد.

یک سال

یک سال از تاریک شدن روزهام می گذره و این شبهام روشن به نوری که خدا به قلبم تابونده.

خدایا همه ی مریض هات رو شفا بده

بامداد خمار

دارم بامداد خمار رو می خونم

به یاد جوانی ها

تازه فرصت کردم تمرکر کنم و بشینم بخونم‌