سرطان

امروز ۲۶ آبان ۱۴۰۳

امروز بعد از ۲۰ روز که خبر بیماری اُمــــید رو دریافت کردیم

با توجه به تغییر شرایط فیزیکی و اینکه خود اُمــــید متوجه بیماریش داشت می شد، تیم مشاوره تصمیم گرفتند که به اُمــــید نام بیماریش رو مطرح کنند

اُمــــید حالا می دونه که درگیر سرطان شده، اما واکنش منفی نداشت حسش از قبل بهش گویا گفته بود و خیلی منطقی پذیرفت

نمی دونم تو فکر و ذهن بچه ۱۲ ساله چی می گذره، اما اُمیدوارم ✨ که بگذرن این روزها و تهش به خوشی تمام بشه

برای اُمــــیدم

تو به خودت بدهکاری! به چشمات، برای دیدنِ لحظه‌ی موفقیتت! به گوش‌هات، برای شنیدن اسمت از میکروفن‌ها! به پاهات، برای قدم زدن تو دانشگاه یا محل کارِ رویایی‌ات!

به دستات، برای تلاشششون! به قلبت، برای این همه صبوری و قشنگیش!

اُمــــید به خاطر منم که شده

به خاطر ارزوهامم که شده باید خوب بشی

شیمی درمانی ۲

دوما مرحله از شیمی درمانی اُمــــید از امروز شروع می شه و امروز قبل از شروع درمان تزریق IT هم دارد.

اول از همه توکــــــ🤲🏻ـــــــل به خدا، ایمه و نفس حق دعاگوها دارم.

🤲خدایا🤲

دست

من

گیر

خدایا

که

عجب

هیچ

کسم

خدایا جمعه ی هفتم هم گذشت

به برکت قطره های بارونت کمکم کن

روز ۴۸ اُم

۴۸ روز شده که امید بستری شده

۴۸ روز می گذره که من صدای خنده هاش نشنیدم، از اون خنده های ته دل که غش بکنه و من بگم اُمــــید بسه دیگه.

۴۸ روزه که امید تو خانه نبوده، قربون صدقه ام نرفته، برام اشپزی نکرده، چای نریخته

۴۸ روزه که تو برزخ دارم زندگی می کنم، گاهی اُمیدوارم ✨ گاهی ناامید

این روزها نمی دونم قراره چی برام بباره، تهش نمی دونم چیه

اما واقعا روزهای خوبی نمی گذره، دلم برای خانه ی خودمان، برای زندگی کردن، همین روزمرگی ها تنگ شده.

دلم برای تختم

برای داود

برای خلوت کردنم تو خانه تنگ شده.

دلم برای بغل گرفتن آرمان تا تو بغلم بخوابه تنگ شده.

خدایا خودت اخر این راه رو به خیر و شادی تمام کن.

روح همه ی ما خسته شده، تو کمکمون کن خدایا

اینجا مرگ و زندگی، بیم و اُمــــید، استرس و دلسوزی بهم گره خوردن.

جایی که اشک من مادر با لبخند اُمــــید همزمان دیده می شود و اینجا بچه ها قویترین مبارزان در برابر سایه سیاه مرگ هستند.

خدایا کمکم کن

شروع شیمی درمانی

۱۳ آبان

ساعت ۱۳:۲۵

داره بارون میاد

اولین قطره های سرم امید شروع شد، رسما شیمی درمانی شروع شد...

دارم از بعض خفه می شم

قبل شروع شیمی‌درمانی‌

از خاک تربت امام حسین با اب بهش دادم و توسل و‌توکل به خود امام‌حسین

یا امام حسین قسمت می دم به لبها و دهن خشک مثل چوب اُمید رحم‌کنی و خودت شفاش رو‌ بدی

به دل من و داود هم رحم کن 😭😭😭

یا حسین کمکمون کن

اولین مرحله از شیمی درمانی اُمــــید در تاریخ ۱۳ آبان به مدت ۵ روز شروع شد

توکــــــ🤲🏻ـــــــل به خدا

شب ۳۸ ام

امروز شنبه ۱۲ آبان ماه
از بیمارستان به مرکز طبی اعزام شدیم.

درمان امید رسما شروع شده، خــــــدا رو شـــ🧚🏻ـــکر
این روزها خیلی ارومترم، نگرانی هام انگار کمتر شده، هرازگاهی اما تمام وجودم از تو می سوزه

سعی کردم قوی بمونم، سعی می کنم صبرم رو بیشتر کنم و دلم را به خدای بزرگ بسپارم.

از خدا می خوام تمام این طفلهای معصوم به خوبی و سلامتی به خانه برگردن و دیگه هیچ وقت گذرشون به اینجا نیفته، امید من هم بلند شه و روزها به روال عادی برگردن، هرچند که تا زنده ام درگیر و دلواپسش هستم

خدایا
توکــــــ🤲🏻ـــــــل به خودت فقط

اُمیدوارم ✨

شب ۳۶ ام

لعنت به شب که غم هام هزار برابر می شن
روزها و شبهایی رو می گذرونیم که تو خوابم نمی دیدم.
روزهایی پر از حس تناقض، گاهی امیدوارم
گاهی ناامید
گاهی می خندم
گاهی بغض خفه ام می کنه ولی قول دادم به خودم که محکم باشم به خاطر امید،
هیچکاری هم جز توکل و اعتماد از دستم برنمیاد

این روزها قدرت فکر کردن هم انگار ازم گرفته شده
ولی تو تمام این غوغای ذهنم سعی می کنم اروم باشم، توکل کنم و به چیزهای بدی که تو ذهنم میاد فکر نکنم

سعی می کنم بتونم مدیریت کنم خودم رو.

این روزها حال داود هم خوب نیست، بغض، تنهایی و فشار داره از پا درش میاره ولی میرسه روزی که دوباره هر چهارنفرمون در ارامش کنار هم زندگی می کنیم 🌹

حرف

از یه مادری که حالا از شبها می ترسه

از صبح ها می ترسه

از زمان و اینده می ترسه چه حرفی داره؟

شروع روزهای درمان

موهای قشنگت و امروز کوتاه کردیم که ریختن و کم شدنش کمتر اذیتت کنه

می دونم دوباره همه چی به روز اول برمی گرده

امید می دونم ناامیدمان نمی کنی

هیچ وقت

هیچ جا

هیچ زمانی فکر نمی کردم که زندگی به اینجا برسه،

خدایا به عمر و وجودش رحم دل مادر بودنم رحم کن، به داود رحم و آرمان

سرطان لنفوم هوچکین

خدایا برای دشمن منم درد و رنج نخواه

۶ آبان ۱۴۰۳

حدود ۱۰:۳۰ صبح

بیمارستان مفید

دکتر طباطبایی

مهر هم تمام شد

امید من 😇

ادامه نوشته